دیل سزیرگیسی بئله‌جه گرگین‌له‌نیر

ناصر منظوری 

بورادا، بو سیرا یازی‌لاردا، چالیشیلاجاغیق نسیلدن نسیله کورلانان دیل سزیرگیسینه توخاناق. دیل سزیرگیسی‌نین نسیلدن نسیله کورلانماسی بیزیم دیل‌ـ‌دوشنجوموزو گرگین بیر دوروما گتیریر.
ضیالی‌لاریمیز، دیلین سزیرگی‌سیندن اوزاقلاشدیقجا دیلدن قراردادی بیر آنلاما چاتیرلار. بئله اولدوقدا، بورادا گؤره‌جه‌ییک، گئت‌ـ‌گئده، دیل قایدالاری‌نین پوزولماسینی داها باشا دوشمورلر.

یوز ایل قاباق، هانسی بیر اوزاق کندین اوجقارلاریندا ساوادسیز بؤیوک آتا‌ـ‌آنا باش‌لاری اؤز اکینچی‌لیک ایش‌ـ‌گوجونده ایکن _آمان آللاه_ دانیشاندا، هاوا آنجاق آیاز دا اولسایدی، سس‌لری گورولدردی! دئیه‌ردین بس، دیلی، دیلدن تؤره‌نن نیطقی ائله بونلار اؤزلری یارادیبلار، ائله‌جه ده، هرآن یارادیرلار.
دیل دئمه؛ اونلارا حایاتین قانونو ده!
یئییردیلر ایچیردیلر؛ کسیردیلر بیچیردیلر. آنجاق سؤزلرینده مئه‌ین سرین‌لیـیی اولور اولسون، داغین ظالیم شاختاسی اولور اولسون، أریک‌ین دادی اولور اولسون هامیسی سوزولوردو. دوُزـ‌چؤرک یئییلنده، دوُز، دیلین اؤزونده ده، دیلین سؤزونده ده، ائله، دوُز دادی وئریردی، چؤرک ده چؤرک دادی.
بونلار، دیلده هر بیر جایغین‌لیغی تئز باشا دوشوب قارشیسیندا دایانایردیلار!

أللی ایل سونرا، بالا بالا شهـَر هاواسی کنده دولموش کیمی، گنج‌لرین دیلینه _بیراز بو یان بیراز اویان_ اویارـ‌اویماز سؤزلر قاریشیر. بالالار دانیشارکن لحن‌لرینه تردیدلی بیر قورخو حیسی آرتیر.
بو دؤورون نسلی، کئچیت بیر دؤورون آدام‌لاری کیمی، دیله تردید آرتیریرلار.
یوز ایل سونرا، نوه‌لر ساوادلی دیرلار؛ اونلار قرامئر بیلیرلر، آزـ‌چوخ آنجاق دیل سزیرگی‌لری کورلانیبدیر. اونلار دیلی چوخلو قراردادی بیر شئی باشا دوشورلر. بونلارین بئیین‌ـ‌زئـیین‌لرینده نئچه دیل اویناییر؛ هئچ‌بیریسی ده اوستون دئییل.
بونلارین دیل‌ـ‌دوشونجو گرگین بیر دورومدا دیر (گؤلون قوروماسی کیمی، مئشه‌لرین کورلانماسی کیمی، سو قیتلیغی کیمی، آتموسفئرده‌کی اوزون قاتی‌نین ییرتیلماسی کیمی . . .)

نئجه اولمالی ایدی/اولمالی دیر؟
بیزلر (دئمک، بیز ضیالی‌لار) عمومیت‌له دیلین سزیرگیسینه، اؤزل‌لیک‌له ده، آنا دیلیمیزین سزیرگیسینه، اوزدن ایراق سایغیلی‌ییق آنجاق ایشه کئچنده _آللاه دیلین دادینا چاتسین_ ائله کوبود، ائله دیل سزیرگیسیندن ایراق داورانیریق کی جانان‌لار باشقا دیله پناه آپاریرلار.
دئمه‌لی، بیزلر، بیزده یارانیلمیش بیر قورخونو دیله دولدوروروق؛ دیلیمیزین سزیرگیسیندن اوزاقلاشیریق، بئـیین‌ـ‌زئـیینیمیز قراردادی بیر هاوایا دادانیر، اعتیاد کیمی!
دیلین سزیرگیسی اؤز شستـلی ووقارینی ساخلاماق‌لا یاناشی دیلین عئلمی قایداـ‌قانون‌لاری دا قورونمالی ایدی. آنجاق، اؤز آرامیز دیر، بیزیم قراردادی‌لنمیش بئـیین‌ـ‌زئـیین‌لریمیز دیل سزیرگیسینی بیر آنلام سیستئمی کیمی، بیر بیلگی سیستئمی کیمی باشا دوشنمیر.

در اینجا، با آوردن مثالی، خواهیم دید که یک فرد روشنفکر کنونی و آشنا به گرامر زبان _به‌دلیل ضعف شم زبانی_ حتی متوجه تخریب زبان هم نمی‌شود.

امروزه، در بحث‌های روشنفکرانه، در بیش از ۵۰درصد از موارد، متکلمین در اوایل صحبت خود، به‌نحوی از چنین ترکیبی استفاده می‌کنند: (نوعی کلیشه‌شدگی کلامی که به‌ویژه در آغاز سخن بیشتر خودنمایی می‌کند!)

ایستـَمه‌دن . . .
بیلمه‌دن . . .
گؤرمه‌دن . . .
گؤزله‌نیلمه‌دن . . .
(کاربرد افراطی چنین مواردی، خود بیانگر تخریب شم زبانی و گرایش به قراردادی شدن کلام است. چنین کاربرد به‌اصطلاح منفی در زبان، برای اهل زبان از بیخ و بن ناشناخته است.)
گویا، موارد بالا ساختار «فعل»ـ‌ی هستند که دارای مفهوم منفی‌اند! حال آن‌که، خواهیم دید، موارد بالا نه تنها ساختاری فعلی نیستند بلکه اسم بوده و مفهوم منفی نیز ندارند!
در آغاز نوشته‌های داستانی نیز خیلی وقت‌ها با چنین جملات کلیشه‌ای روبه‌رو هستیم:
او دایانمادان تهرانا کیمی ماشین سوردو!
گویا معنای آن این است:
«او تا تهران بدون توقف ماشین راند!»
ساختار بالا نمی‌تواند مفهوم «بدون توقف» بدهد چرا که اگر پسوند «ـ‌دان» (به‌معنای «از») را از آن برداریم، آنچه برجای می‌ماند «دایانما» است. «دایانما» فعل امر به‌معنای «توقف نکن!» نیست چرا که پسوند «ـ‌دان» نمی‌تواند به فعل امر بچسبد. پس، آن‌چه برجای می‌ماند عبارت است از اسم مصدرِ «دایانما» (توقف) از مصدر «دایانماق» (ایستادن، توقف کردن).
پسوند «ـ‌دان» (به‌معنای «از») در این میان کاربرد ویژه‌ای را مطرح می‌سازد که به این صورت است، برای مثال:
او یاتمادان اؤنجه سو ایچدی!
(او پیش از خوابیدن آب خورد!)
همانطور که ملاحظه می‌شود، «یاتما» اسم مصدر از فعل «یاتماق» (خوابیدن) است و پسوند «ـ‌دان» (به‌معنای «از») نیز کاربرد صحیح خود را دارد: «یاتمادان اؤنجه» (پیش از خوابیدن)!.

حال، سوال این است: چرا روشنفکران ما ترکیب‌های اسمی را به‌جای نادرستِ فعلِ منفی مورد استفاده قرار می‌دهند؟
باتوجه به نکته‌ی بالا، گفتنی است که افراط و اصرار در کاربرد چنین ساختارهایی باعث اختلال در شمِ زبانی و کمپلکس شدگی مفاهیم می‌شود.

خواهیم دید که موارد زیر بلای تمام عیارِ جان یک زبان است:
آ. اختلال در شم زبانی
ب. مرکب (کمپلکس) شدگی مفاهیم

آ. اختلال در شم زبانی
اجازه دهید، اختلال در شم زبانی را در کاربرد چنین ساختاری (ساختار اسمی به‌جای فعل منفی، مثلِ «بیلمه‌دن»)،‌ تحلیل کنیم. با توجه به مباحث بالا، مشخصا روشنفکران ما در این کاربردِ بخصوص در چهار مورد دچار اختلال در شم زبانی می‌شوند:
۱. درک نابه‌جای «فعل»ـ‌ی از «ترکیب اسم»‌ـ‌ی
۲. عدم درک کارکرد اسم مصدر در زبان خود
۳. منفی انگاریِ یک ترکیب مثبت
۴. عدم درکِ عمل‌کردِ پسوندِ «ـ‌دان» به‌معنای «از»
اگر در ترکی گفته شود: «قاییتمادان» معادل فارسی این ترکیب عبارت خواهد بود از: «از برگشت»!
قاییتمادان

از برگشت
برای همین نیز باید گفته شود:
قاییتمادان اؤنجه: پیش از بازگشت.
قاییتمادان قاباق: پیش از بازگشت.
مهم‌ترین نکته، در این بین، این است که کسانی که چنین ساختارهای سهو را به‌کار می‌برند، به‌احتمال قریب به یقین در شناخت اسم مصدرِ زبان خود دچار مشکلند. از این رو، اجازه دهید، نمونه‌هایی از اسم مصدرهای پرکاربرد را در زیر لیست می‌کنیم:
چاتما،
یاپما (یاپبا)،
دوندورما،
قوندارما،
دولما،
قووورما،
سورمه،
سوزمه (سوزمه قاتیق)،
اؤسکورمه،
قیزما،
قیزدیرما،
اوشوتمه،
آسقیرما،
داریخما،
تاخما،
باغلاما،
. . .
حال، چندتایی از آن‌ها را همراه با مصدرشان می‌آوریم:
«اؤسکورمه» از مصدر «اؤسکورمک»
«اوشوتمه» از مصدر «اوشوتمک»
«قیزدیرما» از مصدر «قیزدیرماق»
«داریخما» از مصدر «داریخماق»
. . .
هم مصدر و هم اسم مصدر هر دو ماهیت اسمی دارند. از این رو، برای هر دو می‌توان از پسوند «ـ‌دان» استفاده کرد:
«اؤسکورمه‌دن»، «اؤسکورمکدن»
«اوشوتمه‌دن»، «اوشوتمکدن»
«قیزدیرمادان»، «قیزدیرماقدان»
«داریخمادان» از مصدر «داریخماقدان»
اما فرق ساختاری اسمِ مصدر با مصدرِ فعل:
یاتما یئر
یاتماق یئری

آخما قیه
آخماق قیه‌سی

گئتمه یول
گئتمک یولو

دوغما تورپاق
دوغماق تورپاغی
(در مورد اسم مصدر بعدا و با تفصیل صحبت خواهیم کرد.)
در زیر، نمونه‌هایی از کاربرد اسم مصدر + پسوند «دان» از کتاب دده قورقود آورده می‌شود تا ملاحظه شود که چنین ساختاری دارای مفهوم متفاوت‌تری با آن‌چه که امروزه از سوی روشنفکران رواج می‌یابد، دارد:
یارین قیامت گونونده، منیم الیم قازان خانین یاخاسیندا اولسون منیم قانیم اوروزا قویارسا، _دئدی. بیر دخی سؤیله‌میش آیدر:
ایگیت‌لریم، اوروز اوغلو بوسات گلمه‌دن، (دلاورانم، پیش از آمدن بوسات پسر اوروز)
ائلیم‌ـ‌گونوم چاپیلمادان (پیش از چپاول دار و ندارم)
قیتباندا دوه‌لریم بوزلاتمادان (پیش از گریه‌ی شترهایم ]وقتی بچه‌ی شتر می‌میرد، شتر گریه می‌کند، «بوزلاماق» گریه‌ی ناشی از مرگ فرزند.[)
قره قوچدا، قاضیلیق آتیم کیشنتمه‌دن (پیش از به شیهه درافتادن اسبان جنگ‌آورم در آستانه‌ی بهار ]«قوچ» معادل است با برج حمل و «قره» یعنی مقدم، «قره قوچ» آغاز برج حمل[)
. . .
قازان منه یئتیشسین! منیم قانیم اوروزا قویماسین! (قازان به داد من برسد! تقاص خون من را ناگرفته از اوروز نگذارد.)
(البته، ما همه‌ی متن را که مرتبا چتین ساختاری اسمی در آن تکرار می‌شود نیاورده به چند مورد بسنده کردیم. همان‌گونه که پیداست، «گلمه‌دن»، «چاپیلمادان»، «بوزلاتمادان» . . . همگی به‌صورت اسم مصدر+پسوند ـ‌دان به‌معنای «پیش از . . .» به‌کار رفته‌اند.

ب. بحرانی شدگی مفاهیم
در بالا توضیح داده شد که ساختار سهو مورد بحث ما ناشی از چهار مورد درک نابه‌جا از ساختار واژگانی است. اگر به این کار ادامه داده شود، نخستین بحران ناشی از آن کمپلکس شدگی معینی در زبان و در نتیجه بحرانی شدگی مفاهیم خواهد بود که در زیر نمونه‌هایی از آن ارائه می‌شود. در جملات زیر کمپلکس شدگی مفاهیم کاملا مشهود است؛ یعنی ذهن ما در درک آن‌ها بر سر دوراهی قرار دارد:
داریخمادان چیخدیم پارکا.
(بی‌آن که دلتنگ شوم رفتم به پارک.)
یا این‌ که:
(از دست دلتنگی رفتم به پارک.)
اؤسگورمه‌دن یاتا بیلمیرم.
(بی‌آن‌که سرفه کنم خوابم نمی‌برد.)
و یا این که:
(از دست سرفه کردن‌ها نمی‌توانم بخوابم.)
قیزدیرمادان قورخورام.
(بی‌آن‌که تب کنم می‌ترسم.)
یا این که:
(از تب کردن می‌ترسم.)
اوشوتمه‌دن پالتار پالتار اوستدن گئییرم!
(بی‌آن‌که سردم شود لباس روی لباس می‌پوشم.)
یا این که:
(از بس سردم می‌شود لباس روی لباس می‌پوشم.)
کاملا مشخص و مبرهن است که این ساختارهای نمی‌توانند مفهوم منفی داشته باشند!
چنین بحرانی، قبلا هرگز در زبان ما نبوده و اصولا چنین ترکیبی اصلا در زبان مورد استفاده قرار نمی‌گرفته است اما امروزه به همت روشنفکرانی که توجهی به شم زبانی ندارند وارد زبان شده است. منشأ آن هم ترکی ترکیه‌ای است.
توضیح این‌که چنان ساختارهایی به‌صورت «دایانمازدان»، «سایمازدان»، «دینمزدن» و . . . است. حال، جمله‌ای را که در آغاز این مقاله (به‌عنوان نمونه‌ای از سهو رایج شده) آورده بودیم، به‌شکل درست خود می‌نویسیم:
او دایانمازدان تهرانا کیمی ماشین سوردو!
که معنای آن چنین می‌شود:
«او تا تهران بدون توقف ماشین راند!»
یکی از معروف‌ترین جملاتی که مردم با این ساختار بیان می‌کردند این است که کاملا و منطقا از دید گرامری دارای مفهوم منفی است:
فیلانکس سایمازدان گلیر کئچیر گئدیر.
(فلانی بی‌انگارِ ما می‌آید و می‌گذرد.)
(فلانی بی‌آن‌که به‌حسابمان بیاورد، می‌آید و می‌گذرد.)
برای تقویت شم زبانی حتما بایستی به شیوه‌ی بیان اصیل مردم توجه شود و گرنه با فاجعه‌ای رو به‌رو خواهیم بود که جبرانش مشکل است.
توضیح این‌که، امروزه، پاره‌ای از نویسندگان جمهوری آذربایجان از ساختار «گلمزدن»، «دایانمازدان» و . . . (که ساختاری منفی است) به‌گونه‌ای فاجعه‌بار به‌مفهوم «پیش از . . .» استفاده می‌کنند. این امر نتیجه‌ی مستقیم منفی انگاری ساختار «گلمه‌دن»، «دایانمادان» و . . . است که به‌صورت اثر دومینویی به روند تخریبی سلسله‌وار خود ادامه می‌دهد . . .
(بحث ادامه خواهد داشت!)
غئیرواقعی ایندی‌لیک
کئشکه بوردا اولایدی (اولا ایدی.) [ایندی‌لیکده کئچمیش زامانی ایشله‌ننده احتمالسیز، ایمکانسیز بیر دورومو آنلاتماق اوچون ایشله‌نیر.
کئشکه اولاردی (د/ر) بیربیری‌له قارشمادان (قاریشماسیندان) یارانیبدیر.
اشتهار کلودلوی اشتراوس، انسان‌شناس فرانسوی بیشتر به‌دلیل ایجاد انسان‌شناسی ساختارگرا است. وی درکتاب «ساختارهای ابتدایی خویشاوندی»، براین نظر است که روابط خویشاوندی- که جنبه‌های اساسی هر سازمان فرهنگی هستند- نوع خاصی از ساختار را ارائه می‌دهند؛ با این حال، لوی اشتراوس بیشتر به‌خاطر تحلیل‌های ساختاری‌‌اش از اسطوره مشهور شده است. او در کتاب‌هایی مانند «خام و پخته» توضیح می‌دهد که چگونه ساختار اسطوره‌ها، شالوده بنیادین درک روابط فرهنگی را فراهم می‌سازد.
این روابط همچون تقابل‌های دوگانه (جفت‌های متضاد) ظاهر می‌شوند. همانگونه که از عنوان کتابش برمی‌آید: آنچه «خام»‌ است در تقابل با آنچه «پخته» است، قرار دارد و «خام» با طبیعت مرتبط است، درحالی که «پخته» با فرهنگ. این تقابل‌ها، ساختار اساسی همه‌ی اندیشه‌ها و مفهوم‌های موجود در یک فرهنگ را شکل می‌دهند.
لوی اشتراوس در کتاب «مطالعه‌ی ساختاری اسطوره» به توضیح این مساله علاقه‌مند است که چرا اسطوره‌های فرهنگ‌های متفاوت در سراسر جهان مشابهت‌های زیادی با یکدیگر دارند. با فرض اینکه اسطوره‌ها می‌توانستند شامل هر چیزی بشوند- آنها مقید به قاعده‌های دقت پذیری یا احتمال نیستند- چرا این همانندی حیرت‌آور میان بسیاری از اسطوره‌های فرهنگ‌های متفاوت وجود دارد؟ او به‌جای نگاه به محتوای اسطوره‌ها، با نگاه به ساختارشان به این پرسش پاسخ می‌دهد.
درحالی که محتوا، خصلت‌های ویژه و پیامد اسطوره‌ها بسیار متفاوتند، به‌نظر لوی اشتراوس این شباهت‌ها براساس همسانی ساختاری قرار دارند. برای این منظور لوی اشتراوس بر این امر تأکید دارد که اسطوره‌ی زبان است، چرا که برای وجود‌داشتن باید نقل شود. اسطوره یک زبان است، با همان ساختارهایی که سوسور؛ بنیانگذار زبان‌شناسی شرح داد که به هر زبانی متعلق است.
اسطوره، مانند زبان، هم شامل زبان و هم گفتار، هم محورهای در زمانی (تاریخی) و همزمانی و (شامل) هم جزئیات در زمانی خاص و در چارچوب یک ساختار معین می‌شود. لوی اشتراوس با اشاره به اینکه زبان به «زمان برگشت‌پذیر» و گفتار به «زمان برگشت‌ناپذیر» متعلق است، یک عنصر جدید به مبحث زبان و گفتار سوسور می‌افزاید. به نظر وی، گفتار به‌عنوان یک نمونه یا مثال و یا حادثه فقط می‌تواند در زمان خطی که یک سویه است؛ جریان داشته باشد.
هیچ‌گاه ساعت را نمی‌توانید به عقب برگردانید اما از طرف دیگر، زبان- از آنجایی که خودش ساختار است- می‌تواند در گذشته، اکنون و آینده وجود داشته باشد. به این جمله توجه کنید: «او به خانه رفت» اگر بخواهید جمله را بخوانید، از راست به چپ می‌خوانید و هر واژه را در یک زمان، خواندن تمام جمله زمان می‌برد، این همان زمان برگشت‌ناپذیر است. حال اگر جمله را نخوانید، اما اگر درعوض به آن (جمله) به‌عنوان ساختار زبان فارسی فکر کنید و اینکه در یک لحظه منفرد و در هر لحظه از دیروز، امروز و فردا وجود خواهد داشت، این همان زمان برگشت‌‌پذیر است.
بر طبق نظر لوی اشتراوس، یک اسطوره هم به‌طور تاریخی- که اغلب از زمان بسیار گذشته به‌جا مانده است- شکل پذیرفته و هم غیر تاریخی است؛ بدین‌معنا که سرگذشتش بی‌زمان است. اسطوره در مقام تاریخ گفتار و در واقع امر بی‌زمان زبان است.لوی اشتراوس می‌گوید که اسطوره افزون بر زبان گفتار، در سطح سومی هم وجود دارد که ثابت می‌کند اسطوره‌ی زبان خودش را دارد و زیرمجموعه زبان نیست (مانند دیگر محصولات ادبی که از زبان تشکیل شده‌اند و می‌توان آنها را به‌عنوان گفتار درنظر گرفت). او آن سطح را برحسب سرگذشتی که اسطوره نقل می‌کند، توضیح می‌دهد. آن سرگذشت، ویژه است.

بیر گؤرۆش یاز

ایمئیل یایینلانمایاجاق ایسته‎نیله‎ن بوشلوقلار خاللانمیشدیر *